امروزه در اطلاق صفت «فرسودگی» به بخشهایی از کالبد شهر، بین کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد و برخی صاحبنظران اعتقاد دارند که واژه «فرسوده» به درستی گویای وضعیت این محدودهها نیست. برخی اسناد اخیر عبارتهایی از قبیل «نابسامان» یا «نیازمند مداخله» را پیشنهاد میکنند. اما فارغ از عنوان مسئله، میتوان شکلگیری بافتهای فرسوده شهری در ایران را تحت تأثیر چند عامل بررسی کرد :
شکلگیری بافتهای فرسوده در مرکز شهرها ناشی از کاهش مطلوبیت سکونت و فراغت (در اثر گسترش شهر و ایجاد نواحی توسعهیافتهتر) یا غلبه شدید فعالیت بر سکونت است. این عامل به تدریج سبب تهیشدن محدوده از ساکنان اولیه و استقرار گروههای اجتماعی جدیدی میشود که به دلیل عدم سابقه سکونت طولانی و احساس تعلق به بافت، حداقل کوشش را برای زنده نگاه داشتن محله نداشته و زمینه فرسودگی را فراهم میسازند. تداوم این جریان و افزایش تراکم فعالیتهای تجاری، کارگاهی و تولیدی شرایط سکونت را محدودتر کرده و سبب تشدید فرسودگی میشود.
عمده بافتهای فرسوده شهری، پیرامون مراکز شهری، به دلیل رشد یکباره و بدون برنامه شهر شکل گرفته است؛ این رشد، خود ناشی از مهاجرت و به عبارت دیگر انفجار جمعیتی است که در طی 50 ساله گذشته کلانشهرها، بهویژه تهران را تحتتأثیر خود قرار داده است. مهاجرت اقشار کمدرآمد با دارایی ناچیز از شهرها و روستاهای مختلف منجر به ایجاد الگوی ناقص توزیع زمین شده و محدودههایی با تراکم جمعیتی بالا، خدمات پایین و الگوی نامتوازن دسترسی را شکل داده است. نبود برنامهای مؤثر در کنترل و مدیریت توسعه شهری مهمترین عامل این امر است.
توسعه ناگهانی شهرها برخی هستههای روستایی پیرامون را نیز بلعیده و در بر گرفته است. تفاوت ساختار هسته طبیعی روستایی و شکل غالب شهر نیز سبب عدم امکان توسعه پایاپای این نواحی، کاهش میل به سکونت و در نتیجه فرسودگی میشود.
در نهایت میتوان به سکونتگاههای غیررسمی اشاره کرد که در میان شهرها شکل میگیرند و به دلیل مسائل حقوقی، امکان نوسازی و بهسازی در آنها فراهم نیست. ساختوساز شبانه و غیررسمی با حداقل ایمنی جزء ویژگیهای بارز این محدودهها است.