طرحهای جامع و تفصیلی، مجموعههای شهری، ناحیة شهری، طرحهای موضعی و موضوعی، طرحهای نوسازی و بهسازی و در دو سال اخیر سه تجربة طرحهای راهبرد توسعه قزوین، بندر انزلی و شاهرود، مالامال از نمودها و فرانمودهای شهریاند. طرح راهبردی توسعه شهر قزوین که توسط نگارنده و با دیدگاه متفاوت و نقد روشهای نمودگرا انجام شد، هرگز نمونهای موفق بهشمار نمیآید ولی تلاشی است مقدماتی (با بهرهگیری از طرح پیشین دانشگاه امامخمینی و نظرسنجیهای کارشناسی و اجتماعی در این شهر) برای بیرون آمدن از بنبستها و تلههای نمودگرایی که سبب ایجاد بحران در برنامهریزی، طراحی و مدیریت شهری ایران شده است. این بحران نشان میدهد که تأمل و تفکر درباره شهر، اغلب اوقات حتی از روش ارسطویی، که در صدد کشف قوانین اساسی در روندها و جریانهای مشهود بود، عقبتر است.
نمودهای شهری که در مطالعات طرح جامع و بهویژه سه طرح جامع تهران (1349، 1370 (ساماندهی) و 1385- مصوب 1386) مشهودند، عبارت است از : شبکه اصلی معابر، سازمان فضایی (شامل مراکز شهری، منطقهای، ناحیهای)، پهنهبندی (شامل پهنههای سکونت، فعالیت و حفاظت) که هریک از حیث ساخت، سطوح، سرانه و تراکم ساختمانی بررسی میشوند. اما نمودهای دیگری که منتهای ژرفاندیشی این طرحها بودهاند، عبارت است از : جمعیت (برحسب محلهها و طبقهبندی تراکم جمعیتی) و فعالیتهای اصلی اقتصادی و اجتماعی. این نمودها میتوانند واقعیتهایی را بیان کنند، اما پرده از راز زندگی شهری و آن نیروهای پدیدآورنده شهر برنمیدارند. شاید این نمودها تاحدی بیانگر لایههای پنهانی جامعه شهری باشند، اما ژرف و کاونده نیستند و توان کشف رابطههای اجتماعی- اقتصادی لایههای پنهان شهر را ندارند لذا همچنان حقیقت شهر ناخوانده باقی میماند. اهتمام فراوان برای نوسازی بافتهای فر سوده و فقیرنشین، ساماندهی خدمات شهری ناموثر، حل معضلات ترافیکی و ...، در طرح جامع سال 1385 تهران مورد توجه جدی بوده است. اما ایده کارشناسی برای حل این مسائل در طول عمر آینده طرح جامع، ناممکن است مگر آنکه تحول و بازبینی آن به طور مستمر، روشمند و مبتنی بر اندیشه صورت پذیرد.