کلانشهر تهران نمونهای از یک نقطه کوچک جمعیتی است که از زمان آقا محمدخان قاجار با اراده سیاسی به عنوان پایتخت انتخاب شده و تداوم آن تا به امروز رشدی انفجاری داشته و در حال حاضر بیش از 13.000.000 نفر را در هسته مرکزی و در منطقه شهری خود جای داده و در پهنهای به وسعت بیش از 16.000 کیلومتر مربع عمل میکند. متناسب با این رشد، مسایل و مشکلات آن نیز از حد یک شهر کوچک و میانی به یک کلانشهر و منطقه شهری پیوسته رسیده است.
بر این مبنا اگر روزگاری قانون بلدیه و انجمنهای ایالتی و ولایتی میتوانست راه حلی نسبی برای اداره امور این شهر باشد، امروز دیگر حتی قانون شهرداریها واصلاحات بعدی آن، ضوابط و مقررات طرحهای شهری و شهرسازی، آئیننامهها و مصوبات موردی برای پاسخگویی به مسایل روز افزون آن - توأم با پیچیدگیهای ناعملکردی آن در شرایط تولد، رشد تا بلوغ خود و به ویژه در روند حرکت به سمت جهانی شدن- پاسخگو نیست. از سوی دیگر مشکلات ساختاری مدیریت و برنامهریزی در دو عرصه شهری و منطقه شهری آن، عملاً برنامهریزی، اجرا و نظارت بر طرحهای توسعه شهری را با چالشی بزرگ مواجه کرده است. مضاف بر این، تعدد و تفرق نهادها و دستگاههای متولی امر مدیریت شهری و تضاد نگرش بخشی- ملی با نگاه منطقهای – فضایی و محلی، مدیریت تهران را هم در عرصه شهر و هم منطقه شهری ناکارامد کرده است.
این در شرایطی است که تهران به عنوان پایتخت ایران اسلامی از یکسو و به عنوان کلانشهری مهم و تاثیر گذار- حداقل در جهان اسلام- از سوی دیگر در کوران جهانی شدن و حرکت به سمت تجدید ساختار برای تاثیرگذاری جدی (جزء شهرهای جهانی محسوب شدن) نیازمند دگرگونیهای اساسی و بنیادی در عرصههای گوناگونی است که این مقاله مروری بر جنبههایی از آن خواهد داشت.