-
-
-
-
-
-
-
-
-
کلانشهر تهران با جمعیتی بالغ بر 10 میلیون نفر سیستم حمل و نقل ناقصی دارد. مشکلات این سیستم چنان بر شبکه تردد فشار آورده است که در بسیاری از ساعات روز و یا روزهای هفته عملاً زندگی در شهر را مختل کرده است. یکی از راهحلهای فائق آمدن بر این مشکل عظیم و تحقق حملونقل پایدار شهری، ایجاد شبکه حملونقل ریلی زیرزمینی شهری (مترو) است. شهر تهران چند سالی است که از این شبکه بهره میبرد و در حال حاضر چند خط با بیش از دهها ایستگاه در حال احداث است. علیرغم عدم تکمیل و بهرهبرداری از تمام خطوط مترو شهری تهران، این وسیله به عنوان حملونقلی کارامد در میان سایر وسایل حملونقل عمومی، مورد استفاده قرار میگیرد و رضایت اغلب استفادهکنندگان خود را فراهم آورده است. الگوی توسعه مبتنی بر حملونقل همگانی1 یکی از الگوهای توسعه شهری است که بر محوریت حملونقل عمومی استوار است و شامل بسیاری از ویژگیهای نوشهرسازی و رشد هوشمندانه است. این رویکرد ضمن دربرداشتن اصول توسعه شهری مطلوب از دید شهرسازی، به لحاظ زیستمحیطی، تحقق رویکرد عدالت اجتماعی، نیل به توسعه پایدار و اصول حملونقل پایدار بسیار مطلوب و مناسب است. این الگو، توسعه مناسب کاربری زمین حول محور حملونقل را مورد توجه قرار میدهد. توسعه مبتنی بر حملونقل همگانی از ابعاد مختلف دارای مزایای متعدد است. از جمله تحقق توسعه مبتنی بر حمل و نقل همگانی میتواند، ضمن ایجاد محلات با دسترسی مناسب، اختلاط مناسب کاربری و تراکم بالا، کیفیت زندگی در محلات را بهبود بخشد. امروزه این رویکرد در بسیاری از شهرها در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد. توسعه مبتنی بر حمل و نقل همگانی با محوریت مترو نمونهای مناسب از این توسعه است. علیرغم وجود پتانسیلهای این توسعه و امکان بهرهمندی از مزایای آن مانند انسانمحور بودن، توجه به مسیرهای پیاده و کاربریهای مختلط و ...، شهر تهران نتوانسته است از مسیرهای ترانزیتی حمل و نقل عمومی برای نیل به چنین رویکردی در توسعه استفاده کند. بدین ترتیب وجود مترو در محلات شهری تهران نه تنها نتوانسته در ایجاد محلات جذاب، انسانمحور و مبتنی بر رویکرد توسعه پایدار عمل نماید، بلکه مشکلات ترافیکی و اجتماعی فراوانی را نیز بر محلات تحمیل نموده است. این مقاله بر آن است تعریف مناسبی از توسعه مبتنی بر حمل و نقل همگانی و ویژگیها و تأثیرات آن را ارائه دهد و در ادامه پتانسیلهای بهرهمندی از این نوع توسعه در شهر تهران را مورد بررسی قرار دهد. از آنجا که احداث خطوط مترو در راستای تحقق این الگو بوده است، سیستم مترو به عنوان توسعه نقطهای بر محدودههای بلافصل آنها تأثیرگذار بوده است که این تأثیرات میتواند منفی و مثبت باشد-
پیدایش مفهوم حقوق شهروندی به زمان طرح نظریههای جدید پیرامون حاکمیت در اواخر قرن نوزدهم میلادیـ همزمان با انقلاب کبیر فرانسهـ و پس از آن نیز به زمان صدور اعلامیه جهانی حقوق بشر از سوی سازمان ملل متحد در سال 1948 باز میگردد. بر مبنای این نظریهها مردم دیگر «رعیت» به شمار نیامده و به عنوان «شهروند» در برابر حکومت از حقوقی برخوردار شدند. در ادبیات سیاسی کشور ما نیز نگاه جدید به مفهوم حاکمیت که ارزش و اعتبار دولت را در خدمتگزاری به مردم میداند و غفلت از رسیدگی به خواستهای آنان را گناهی نابخشودنی به شمار میآورد، با ظهور و بروز اندیشههای بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی پایهگذاری شد. از این منظر مردم نهتنها به عنوان شهروند، بلکه در مقامی فراتر از یک شهروند -که بر مبنای نظریههای غربی مربوط به حاکمیت، در سطحی برابر با حاکمان قرار میگیرند- به عنوان مخدوم و حاکمان در موقعیت خدمتگزار شناخته میشوند. با این تعریف حقوق و تکالیف مردم و حاکمیت نیازمند تعریفی دوباره است؛ زیرا بر مبنای این دیدگاه مردم اصل و محور اداره جامعه تلقی میشوند.
-
وزارت مسکن و شهرسازی از حدود ده سال قبل با مقرراتی تحت عنوان «ضوابط احداث ساختمانهای بلند مرتبه برای شهر تهران را از طریق مهندسان مشاور زیستا تهیه کرد که روند تصویب و سپس بازنگری آن با چالشهای زیاد درشورای عالی معماری و شهرسازی و شهرداری همراه شد. ماهیت مقررات مذکور به نحوی است که بلندمرتبهسازی را به عنوان مسئلهای فنی در سطح عملیاتی (تکنیک) مورد نظر قرار میدهد. در نتیجه محصول آن ضابطههایی در ارتباط با مشخصات بلافصل بنا بوده است. در حالی که ماهیت مسئله بلندمرتبه سازی، مقولهای در سطح راهبردی است که اقدامات عملیاتی آن با استناد به استراتژیهای بالادستی (مقررات بلندمرتبه سازی) تنظیم میشود. این نگاه به ضوابط بلندمرتبهسازی، قبل از هر چیز به مکانیابی و استراتژی استقرار برجها در تهران منجر خواهد شد. نقشی که در ترسیم سیمای شهری تهران آینده از دید برنامهریزان طرح جامع مغفول مانده است. -
-
رشد سریع جمعیت جهان که در شروع قرن بیستم یک میلیارد نفر برآورد شده بود، درطول پنجاه سال اول قرن (تا سال1950) 5/2 برابر شد و در مدت 50 سال دوم قرن بیستم این جمعیت به بیش از 6 میلیارد نفر رسید. پیشبینی میشود این رقم در سال 2010 به حدود 000/000/000/7 نفر افزایش یابد. به عبارت دیگر در دوره اخیر بهطور میانگین در هر سیزده سال یک میلیارد نفر به جمعیت کره زمین اضافه شده است. اگر این حقیقت را به آمار اضافه کنیم که در شروع قرن بیستم و دوران حاضر بیش از 50 درصد جمعیت جهان یعنی حدود 5/3 میلیارد نفر در نقاط شهری سکونت یافتهاند و با در نظر گرفتن محدودیت منابع و ذخایر حیاتی و ظرفیتهای محیطزیستی، وضعیت شهرگرایی و شهر نشینی ابعاد قابل تأمل پیدا میکند. در چنین شرایطی شهر تهران از این قاعده مستثنی نیست. در سال 1300، جمعیت تهران 000/210 نفر و وسعت آن حدود 9000 کیلومتر مربع بود. در حالی که 55 سال بعد این شهر چهار و نیم میلیون نفر را در 227 کیلومتر مربع سامان میداد1 . تهران فقط در سه دهه گذشته در هر ده سال یک میلیون نفر افزایش جمعیت داشته و به حدود 8 میلیون نفر در سال 85 و مساحتی بالغ بر 700 کیلومتر مربع رسیده است.
در میان خطرات طبیعی که شهر تهران را تهدید میکند، زلزله اصلیترین و مهمترین آنها است. بیش از نیمی از مردم تهران در خانههای غیر مقاوم در برابر زلزله زندگی میکنند. مهمترین معیار حاکم بر برنامهریزی شهری، ایمنی است. هیچ طرحی در شهر تهران نمیتواند مشروعیت یابد بیآنکه سهم اصلی را در راهبردهای توسعهای به بحران زلزله اختصاص داده باشد. در برنامههای مقابله با زلزله، هدف اصلی تبدیل زلزله از بلا به «پدیده طبیعی» است. این هدف نیازمند پیشبینی اقدامات در سه دوره جداگانه پیشگیری، زمان بحران و دوره پس از حادثه است. برنامهریزیهای صورت گرفته در دستگاههای مسئول کشور عمدتاً به عملیات زمان بحران منعطف شده است. در صورتیکه هدف اصلی، عمدهترین اقدامات را متوجه دوره پیشگیری میکند. بررسی قوانین جاری کشور حاکی از آن است که پرداختن به مسئله زلزله عمدتاً در حد هماهنگی دستگاهها و بدون ضمانت اجرایی حداقلی است. اقدامات مؤثر پیشگیرانه نیازمند نوعی برنامهریزی استراتژیک است که به صورت برنامهپایه و میانبخشی در وظایف جاری سازمانها اثر جدی بر جاگذاشته و روشهای کنترل و ارزیابی ویژهای برای آن تدارک دیده شود. این مقاله به معرفی و پیشنهاد فرایند برنامه مذکور و طرح ضرورتهای اجرا و اداره آن میپردازد.
امروزه در گفتگوهای روزمره وقتی سخن از محله به میان میآوریم، مفهومی بدیهی و بینیاز از تعریف و تفسیر را در ذهنمان جای میدهیم، اما قادر به تعریف آن نخواهیم بود. امروزه اصطلاح محله را بدون اطلاع از مفهوم واقعی و پیشینه بلند تاریخی آن به کار میبریم. یکی از ویژگیهای کهن شهرهای ایرانی وجود محلات شهری دارای وحدت کالبدی، فضایی و استقلال نسبی از نظر عملکردی بوده که گروه متجانسی از مردم، خانههای آنها و مراکز تأمین خدمات اولیه زندگی آنها را در خود جای میداده است. تشابهات فرهنگی موجود در این محلات که مبتنی بر عواملی چون دین، مذهب، قومیت، زبان، شغل و ... بوده و به حیات روزمره، اندیشهها و فعالیتهای ساکنین آن نظم میبخشید. بیتوجهی به مفهوم واقعی محله، کارکردها و نقشهای آن در قرن اخیر، باعث آسیب کالبدی- عملکردی محلات شهرهای تاریخی و زوال تدریجی آنها شده است. اگرچه رجعت به سازمان فضایی کهن محلههای شهری به سادگی توجیهپذیر، عملی و منطقی نیست، با این حال بازتولید مفهوم محله با اتوجه به نیازهای زمانه میتواند سبب حفظ نظام اجتماعی- اقتصادی محلات تاریخی شهرها و جلوگیری از نابودی ساختار کالبدی آنها شود.
تهران دارای 14000 هکتار بافت مسکونی ناپایدار در برابر زلزله است. از این میزان، 3268 هکتار بهعنوان بافت فرسوده رسمی شناخته میشود. در حالیکه ساکنان همه 14000 هکتار در ناامنی ناشی از خطر زلزله به سر میبرند. اقدامات انجام شده برای نوسازی بافت های فرسوده، از سوی اغلب مردم و دست اندرکاران ناکافی ارزیابی میشود. آیا پیچیدگی مسئله مانع شناخت راه حل است یا مدیریت نوسازی در ابهام قرار دارد؟ گزیده ای از مباحث نوسازی تا حدی روشنگر است
-
همواره در عرصه شهرسازی بحثهای گوناگونی پیرامون چگونگی رویکرد به فرایند برنامهریزی و طراحی شهری مطرح میشود. هر از گاهی هر یک از مکاتب فکری و نظری بر این رویکرد تأثیر گذاشته و باعث عرضه روشها و منشهایی در شهرسازی میشود که نگرش جامعنگر، شهرسازی انسانگرا، نگرش راهبردی- ساختاری و برنامه راهبردی توسعه شهری از آن جمله است. هر کدام از این روشها چون در شرایط زمانی و مکانی متفاوتی عرضه میشود و ویژگیهای منحصر به خود را دارد، از نقایص و کمبودهایی برخوردار است که قابل تعمیم به همه زمانها و مکانها نبوده و از انعطاف لازم نیز برخوردار نیست. بهنظر میرسد که مکتبهای فکری ارزشگرا و مبتنی بر دانایی از موفقیتهای چشمگیر برخوردار بوده و ماندگاری و پایداری بیشتر و بهتری داشته است. این مقاله سعی برآن دارد تا گوشههایی از ویژگیهای شهرسازی ارزشگرا و داناییمحور را بشناساند.
نظریههای معماری در طول تاریخ ریشه در مبانی و مفاهیم بنیادین عصر خود داشته است. این مبانی گاه در مقیاسی بزرگ، تمام شاخههای علوم را تحت تأثیر قرار میدهند و گاه در یک مقیاس کوچک، از وجود یک ذره، متأثر میشوند. این نوشتار بازخوانی از ظهور رویکردی در معماری معاصر به نام معماری حبابی1(بلابی تکتور یا بلابی تکچر) است. در این بازخوانی پس از تبیین دیدگاههای فلسفی فیلسوف معاصر«ژیل دلوز» (Gilles Deleuze)، به تئوریهای معمارانة منتج از آن خواهد رسید و پس از آن با استفاده از بنیادهای ایجادشده، بروز اینگونه از تفکرات فلسفی را در معماری و ساخت معرفی خواهد کرد.
این نگرش همیشگی که گویا تخت جمشید، گروهی کاخ باشکوه است که به انگیزة نمایش قدرت سیاسی و خشنودی خاطر شاهانه بنا شد، زادة اندیشة اروپایی است. تخت جمشید در حقیقت زیارتگاه ملی مقدسی بود که وقف هدف ویژهای شده بود : ساخت پایگاه استواری برای برقراری جشنهای بهاران یا نوروز که در آن از طریق تمام منابع تظاهرات نمایشی، از قدرتهای آسمانی اعطای فراوانی و حاصلخیزی طلب میشد. و همچنین نادرستترین نامی که تاکنون بر روی تخت جمشید گذاشته شده، واژة یونانی «پرسپولیس» است که به معنی «شهر پارسی» است. این واژه نمایان میکند که یونانیان کوچکترین آگاهی و یا دیداری از این پایگاه نداشتهاند، و تنها یاد و شکوه آن را دورادور از زبان گردشگران و سیاحان هم میهن خود میشنیدند، و به همین انگیزه این «کاخ» مجلل و بزرگ هخامنشی را «شهر» میپنداشتند. حتی «کتزیاس» یونانی که سالها پزشک «پروشات» ملکة ایران و همسر داریوش دوم هخامنشی و همچنین پزشک اردشیر دوم بوده، هیچگونه سخن و نامی از تخت جمشید به میان نیاورده و در اینباره خاموش مانده است. از سوی دیگر عهد عتیق (تورات) نیز با آنکه از کاخهای شوش و همدان سخن رانده، دربارة تخت جمشید همچنان خاموشی را پیشة خود ساخته است. اینها همه انگیزهای است بر آنکه نه تنها تخت جمشید شهر نظامی یا پایتخت برتر هخامنشیان نبوده، که یونیان نیز آگاهی درستی از آن نداشته و نمیدانستند که تخت جمشید تنها یک زیارتگاه مذهبی و یک بنای سمبولیک است. کاربردِ راستین تخت جمشید تنها در دو هنگامه از سال بود : نوروز و مهرگان. این دو هنگامه تنها زمانهایی بودند که در آنها شاهنشاه به گونة رسمی در تخت جمشید دیده میشد و در آن بار عام (دیدار همگانی با شاه) انجام میگرفت. تخت جمشید بیش از هر چیز، همانند یک پرستشگاه، رصدخانه یا کاخ بهاره است که در آن تنها جشنهای نامبرده و کوششهای علمی و ستارهشناسی پیرامون برگزاری این دو جشن به پا میشده است.
مردم ایران زمین از دیرباز شیفته برگزاری آداب و رسوم نیکویی که سبب فزونی نیرو و نشاط و تقویت جسم و روان میشد، بودهاند. نوروز، گرامی یادگار نیاکان اندیشمند ما، سمبل و نماد این مراسم کهن و دیرینه محسوب میشود. پیدایش نوروز در یادمان اساطیری ایران به سلسله پیشدادیان و به دوران طلایی و آرمانی جمشید نسبت داده میشود که در باور ملی ایرانیان در آن روزگار پیری، گرسنگی، تشنگی، سرما و گرما و هیچ آفتی وجود نداشت؛ آب و گیاه، ناخشکیدنی و نعمتها پایان ناپذیر بود. آنگونه که در بهشت توصیف شده است.
-
گردشگری آیینی حاصل پیوند سفر با فرهنگ است. سفری که به واسطه آن انسان موفق به کشف آیینها، اعتقادات و باورهایی میشود که در روح مکان جاری است و ریشه در فرهنگ کهن این مرز و بوم دارد. این آیینها اکثراً وابسته به زمین و مکان هستند، به عبارتی مکان و آیین در قالب یک موجود زنده به حیات خود ادامه داده و میدهند. یکی جسم است و دیگری روح. گردشگری آیینی نوع خاصی از گردشگری فرهنگی است که آدمی را با اعتقادات و باورهای برخاسته از یک جامعه خاص آشنا میکند. چیستی گردشگری آیینی به همراه بررسی مجموعه «چشمهعلی» دامغان به عنوان یک نمونه موردی حائز اهمیت، هدف از نگارش مقاله ذیل است.
امروزه فضاهای شهری نقش چندگانهای در عرصه تحولات شهری و زندگی روزمره شهروندان ایفا میکنند. در این میان، گذران اوقات فراغت و تفریح از جمله نیازهای دیروز و امروز بشر است که چگونگی انجامیافتن آن در جوامع مترقی، فرایندی فرهنگی و آموزشی محسوب میشود و نقش بهسزایی در بروز کمالات انسانی دارد. فضاهای شهری به عنوان مهمترین عرصه تبلور و تحقق این امر همواره مورد توجه برنامهریزان و مدیران حوزة گردشگری قرار گرفته است. نواحی شهری به علت دارابودن جاذبههای گردشگری متنوع، در اکثر موارد، مقاصد گردشگری مهمی محسوب میشوند. موزهها، بناهای یادبود، سالنهای تئاتر، استادیومهای ورزشی، پارکها، شهر بازی، مراکز خرید، مناطقی با معماری تاریخی و مکانهایی مربوط به رویدادهای مهم و ... را میتوان از جملة این جاذبهها برشمرد (Timothy,1995: 63). چنانچه هر یک از جاذبههای نامبرده در قالب یک فضای شهری مورد بررسی قرار گیرند، میتوان آنها را در دو دسته کلی جای داد. دستة نخست فضاها و کاربریهای مدرن، چون استادیومها و شهربازی و مراکز خرید امروزی است. اما دستة دوم شامل هسته و بافت تاریخی و طبیعی شهرها و بناهای با ارزش و یادمانی و آثاری از این دست است که به طور کلی جاذبههای تاریخیـ فرهنگی یک شهر را در خود جای میدهد.
سرزمین ایران واجد روستاهای با ارزشی است که تنوع و پراکندگی آنها بر مبنای شناسههای ارزشمند متأثر از موقعیت طبیعی و خصوصیات فرهنگی فراوان است. وقوف بر چنین تنوعی زمینهساز انتظاراتی است که مقاصد اقتصادی، فرهنگی و درنهایت توسعه را دربردارد و خواسته یا ناخواسته از ویژگیهای عصر حاضر به شمار میرود. لذا در مواجهه با این پدیده باید بهگونهای اندیشید که ضمن رفع تمامی ابهامات و تصورات ناسازگار با واقعیات جاری در روستا، محدودیتها را به امکان و تهدیدات را به فرصت تبدیل نمود. در این راستا توجه به برخی ویژگیهای ذاتی که به شکل قابلیتهای نهفته در روستاها ظهور مییابند، بسیار راهگشا خواهد بود.
گردشگری، امروزه به عنوان صنعتی مطرح است که موفقیت آن وابسته به خدمات و امکانات ارائهشده از سوی دولت است. سازمان مدیریت گردشگری با برنامهریزی و فراهمکردن خدمات رفاهی برای توریستها، به توسعه آن کمک خواهد کرد. این هدف از طریق احداث زیرساختها و برنامههای کلان گردشگری محقق میشود. زیرساختهای کنونی گردشگری در کشور ما به میزان حداقل است و توریسم هنوز به عنوان صنعت مؤثر بر جامعه شناخته نمیشود. در مقابل، کشورهای اروپایی صنعت توریسم را در حد اعلای آن پرورانده و حتی به یکی از قطبهای اقتصادی تبدیل کردهاند. در این مقاله، برخی از سیاستهای کشور فرانسه در مدیریت تسهیلات و خدمات گردشگری ارائه میشود. این سیاستها در سه حوزه طبیعی، روستایی و شهری تعریف می شوند.
اوایل قرن نوزدهم (حدود 1806) مدرسه هنرهای زیبای (Ecole des Beaux Arts) پاریس، جایگزین کلیه آکادمیهای هنر و معماری فرانسة آن زمان شد. یک قرن بعد (حدود 1919)، «والتر گروپیوس» مدرسه باهاوس (Bauhaus) را تأسیس نمود. این روزها، دو قرن پس از راهاندازی مدرسه هنرهای زیبای پاریس، آموزش معماری همچنان سرگرم تجربه در حوزههای مختلف است. در ایران، پرداختن به آموزش معماری با اعمال سلیقهها، تجربههای شخصی و سطحینگری ناشی از عدم ارتباط با جهان خارج از دانشکدههای معماری، از معقولات فراتر رفته و به قلمرویی اسطورهای، سرریز از عدم قطعیت رسیده است. نوشتن مقالات بررسی تجارب طرحهای معماری و برگزاری همایشهای اول، دوم و سوم آموزش نیز نتوانست محرک مناسبی برای این کهنهمیراث فرانسوی باشد؛ میراثی که صاحبان اصلیاش هم آنرا کنار نهادهاند. این نوشته درصدد است از طریق بازبینی در تعاریف تعلیم و تربیت و یادگیری، الگوی ابتکاری آموزشی با نام «آموزش مبتنی بر کشف» را معرفی و ساز و کار مناسب برای تبدیل این ایده را به یک الگو بارنمایی کند.